همیشه سبز

چکه گاه اندیشه های سعید

روزگارم

4 دیدگاه

نه بخت در خانه ام را زد

نه مرا هرگز از او نشانی بود

چون عقربی گرفتار آتش

خویشتن را به نیش غرور

به افگار تنهایی

در بستر بی‌خوابی

به عذابی جاودان می کشم

همچون همیشه پر ز غم و پر زغصه ام … شاید سروده ای به خیالی رهاندم

نویسنده: eververt

بچه تر که بودم فکر میکردم خیلی خاصم ، از مرحله ی بچه تر بودن به مرحله ی بچه که رسیدم ، الان فکر میکنم فقط خسته م ، آبرومندانه تا تهش برم تموم شه:دی

یک دیدگاه برای ”روزگارم

  1. بابا بی خیال سعید!تو همیشه یکی از سمبل های بی خیال خوشی کردن بودی مثلا من چند وقته دارم فکر می کنم به این ممکنه یه روزی برم تو معابد بودایی ژاپن وسط جنگای برگ زرد و رودخونه های جوشان دو سال بگذرونم و همین کلی انرژی بهم میده!

  2. نیگران نباش:دی اینو بذار به حساب مبالغه ی شاعر:دی
    آخ من تو فکر اینم برم ژاپن هنر سامورایی یاد بگیرم معرکه س

  3. در مورد وبلاگو این صحبتام یه خورده از خودت فعالیت نشون بده یه دو تا وبلاگ برو بیان وبلاگت این قدر فراخ نباش

  4. :)))) دنیا به کام فراخان است :))

بیان دیدگاه