همیشه سبز

چکه گاه اندیشه های سعید

همدرد

3 دیدگاه

هر آن کسی که  به داغ شقایقی سوزد … شبانه روز به در هر نگاه می دوزد

ز درد او خبرم هست چون که دلبر من … به سان هر گل دیگر که عشوه می ریزد

نه خاطرش که غم عاشقان خسته چه بود … که فکر جلوه ی دیگر که فتنه انگیزد

چنین بود که چو عاشق ز عشق می نالد … تو گویی نعره ی دردش ز قلب من خیزد

چو طاقتی که نداریم و مرهمی که نبود … نگاه مهر و محبت که او نیانگیزد

هر آن کسی که بدیدست سادگی سعید … ز دست او به کویری رمیده بگریزد

نویسنده: eververt

بچه تر که بودم فکر میکردم خیلی خاصم ، از مرحله ی بچه تر بودن به مرحله ی بچه که رسیدم ، الان فکر میکنم فقط خسته م ، آبرومندانه تا تهش برم تموم شه:دی

یک دیدگاه برای ”همدرد

  1. آخرین کسی که قبل از تو شعر کهن می گفته شهریار بوده صد سال ÷یش به دنیا اومده!بزن تو کار شعر نو

  2. شعر نو هم میگم منتهی طبعم بیشتر به شعر کهن میره تا نو

  3. چی شد قرار بود بنویسی تو کدوم دوره ی تاریخی دوست داشتی زندگی کنی.یه پست بده

بیان دیدگاه